نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

امید و آرزوی مامانی و بابایی

یه بعد از ظهر تابستونی دیگه

1393/4/21 13:37
نویسنده : مامان ریحانه
722 بازدید
اشتراک گذاری

یه روز گرم تابستونی با خاله زهرا و امیر علی رفتیم باغ ملی تا شما دوباره قطار سوار شی و شاید امیر علی هم بتونه سوار شه که نتونست چون هنوز کوچیکه

نیایش

فقط یه عکس یادگاری با شما گرفت و بعد پا شد ولی شما همش میگفتی امیر علی هم باشه

نیایش

سوار این آقا فیله هم اولین باره که شده من دیگه داره ترسم کم کم میریزه وقتی میبینم بچه های کوچیکتر هم سوار میشن شاید ترس من باعث بشه کمتر بتونی از بازی هات لذت ببری باید درخودم یه تغییراتی بدم خندونکعینک

نیایش

نیایش

امیدوارم همیشه بهت خوش بگذره بوس

پسندها (8)

نظرات (5)

خاله فرزانه
21 تیر 93 14:17
الهییییییییی بزرگ شدن دیگه مامان ریحانه بزار خطرات رو تجربه کنه تا خودش همه چیز رو کشف کنه
سارا
21 تیر 93 16:48
سلام گلم.چه دخمه نازی خدا حافظش کنه. راستش من لباس تولدش رو تو وبلاگت دیدم خیلی خوشم اومد!!!! ببخشید میشه بگی از کجا تهیه کردی واسه تولد ۱سالگی دخترم میخوام!!!اگه هم قصد فروشش رو داشته باشی و سایز به دخملم اندازه باشه می خرمش !!!! ممنون میشم جوابم رو بدی
مامان ریحانه
پاسخ
ممنون عزیزم منظورتون لباس زنیوریه ؟ البته من لباسهای تولدشو هر دو سال و دوختم امسالشم میخوام بدوزم خیلی لطف داری ولی قصد فروش لباسهاش رو ندارم
مامان رها
21 تیر 93 17:53
چه خوبه که انقدر میبریش اینور اونور مامان مهربووون فقط هوا گرمه مواظب باشید دیگه
الهام مامان
22 تیر 93 14:02
اون تابت تو حلقماون دامنه کوتات ، اون موهای فرفریه نازت...بووووووووووس.... پ ن : منم عاشقه دخمل با موهای فرفریم
مامان علی
23 تیر 93 12:46
نترس بابا علی هنوز بلدنبود راه بره فیلارو سوار میشدازمنم بدتری منم ازسرسره بادی میترسم به نظرم خیییییلی بده