تعطیلات
تعطیلات عید فطر که برای ما کلا با مرخصی شد پنج روز رو رفتیم خونه بابابزرگ ولی هوا خیییییلی خوب بود خنک ایندفعه حسابی گشتیم روز اول خونه بابابزرگ موندیم و فرداش همراه با با بزرگ و مامان بزرگ رفتیم خونه عمو موسی (عموی بابایی) یه شب اونجا بودیم حال عموی بابایی زیاد خوب نبود و باید حتما بهشون سر میزدیم شب خیلی خوبی بود به شما هم خیلی خوش گذشت
فرداش کمی تو شهر درگز گشتیم و رفیم به سمت شهر کلات آب و هوا بی نهایت پاک و خوب بود احساس میکردم در شمال هستیم اما هوا بدون ذره ای شرجی در شهر کلات مکانهای تاریخی اون شهر رو دیدیم و همگی رفتیم مشهد خونه عمو میلاد که شما بهشون بینهایت علاقه داری و در کنار عمه ها و زنعمو الهام و البته آرتین خیلی بهت خوش گذشت در کل سفر بسیار خوبی بود انقدر بهمون خوش گذشت که میخوام بابابزرگ حاجی رو هم ببریم چون بابابزرگ اولا به اون دیار تعلق داره و بسیار به تاریخ مخصوصا نادر شاه علاقه داره که مکانهای تاریخی اونجا متعلق به اون زمانها هست
تو راه رفتن دخترک مامان
عاشق تولد و فوت کردن و بریدن کیکی بابا رفت شیرینی خرید و شما هم برای خودت تولد گرفتی
تو خونه بابا بزرگ شما و پسر عموی کوچولوتون آرتین
شب با عمو میلاد و زنعمو و شما دو تا کوچولو رفتیم پارک
آرتین که ماشالله یه جا وای نمی ایستاد
شب هم تولد عمو میلاد بود و تو حیاط یه تولد کوچولو براش گرفتیم
این توپ مال آرتینه
فردا صبحش شما تو حیاط توپ بازی میکردی هوا هم خیلی خوب بود واز بس تو خونه نشسته بودی تو گرما شهر خودمون دیگه تو خونه نمی یومدی
با آرتین سر توپ دعوات شده که البته فعلا شما زورت میرسه
اصلا ............. ماشالله
پیانو عمه یا سمین رو میزنی و میخونی آرتین بهش میگفت شیش تومنی شما هم همینو میگی
تو راه درگز
هوا خیلی خوب بود
خونه عمو موسی
شهر کلات عمارت خورشید
کنار مجسمه نادر شاه افشار
این عکس رو از اینتر نت گرفتم چون بیشتر عکسهامون خانوادگی بود نمای بیرونی عمارت
مسجد کبود
داخل عمارت خورشید
پله ها خیلی قدیمی بود و اجازه رفت وآمد داده نمیشد
توپ های قدیمی
هر دری که کمی فرمش با بقیه فرق بکنه شما با درب های حرم امام رضا اشتباه میگیری و دست میکشی ومیبوسی
موزه مردم شناسی
قسمت مراسم ازدواج
قسمت آهنگری
در حال انتخاب طبق معمول
هر چی میگم مامان نرو اما میگی که خوشگله میخوام عکس بگیرم
آخر یا عکاس میشی یا مدل
رفتیم مشهد خونه عمو و شما وآرتین دارین میرین پیش عمه سمیه فیلمش چقدر خوشگله
یه شب رفتیم پارک و از دور دیدم دختر قویه مامان داره از پسر عموش دفاع میکنه
موقع شام من شما دو تا بردم پارک که بازی کنید اما نمیدونستم چیکار کنم داشتم روانی میشدم موندم مادر های ما چطوری چند تا بچه رو با هم بزرگ میکردند اما من نیم ساعت هم نتونستم
در راه برگشت تو شهر فاروج روبروی مرکزهای فروش خشکبار یه پارک بود که شما رو بزور آوردیم دو باره تو ماشین
فدای خوابیدنای نازت بشم
داری حسابی میرقصی فقط به زور از ترس پلیس مینشستی
خیلی زیاد از بابا بزرگ و مامان بزرگ و عمو و عمه و زنعمو تشکر میکنیم که در کنار اونها خیلی بهمون خوش گذشت