اولین سینما - عروسی - عید قربان
به ترتیب تاریخش
خاله مرضیه دوست خوب مامان اومده بود شهر ما که البته شهر پدری خودش هم هست دلم خیلی براش تنگ شده بود قرار گذاشتیم هم دیگه رو دیدیم شما هم خیلی دوسش داشتی چون خییییلی مهربونه بعد از ظرش با اصرارت رفتیم کافی شاپ چه علاقه داری خلاصه خیلی خوب بود فردای اون روز هم به اتفاق همسر خاله و دو تا دخترای گلش رفتیم سینما (شهر موشها ) خوب تقریبا اوایل فیلم برات جذاب نبود اما یه دل سیر پفک خوردی
تا اینکه فیلم به جاهای حساسش رسید و قسمتی که اسمشو نبر (گربه) اومد شما دیگه جم نخوردی فکر میکردم بترسی اما اصلا ترس نبود توجه بود خلاصه خیلی خوش گذشت هنوز تیزر های یا تبلیغات تلویزیون رو میبینی یاد خاله مرضیه و سینما میکنی دلمون خیلی براشون تنگ شده
هلیا جون که خیلی خانم شده ماشالله من چند سالی بود ندیده بودمش چقدر روزها زود میگذره وهمیلای عزیزم که خیلی با شما مهربون بود خوب هر دو تا دختر به مامان و باباشون رفتند
سریع پریدی روی اون یکی مبل که ازت بازم عکس بگیرم
وقتی کسی رو ببینی که بهت توجه میکنه دیگه میری تو خط لوس شدن یه عکس خوب نزاشتی بگیرم
خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت
عروسی خاله ربابه دوست عزیزم که خیلی دوستش دارم من و خاله مرضیه و خاله ربابه دبیرستانمون رو با هم گذروندیم یکی از بهترین دورانهای زندگیمونو در کنار هم خووووووووووووووووووووش گذروندیم شما هم خیلی خاله ربابه رو دوست داری وای که با لباس عروس هم دیدیش دیگه عاشقش شدی هنوز که یه هفته میگذره تو جو عروسی هستی
امیدوارم زندگیشون پر از موفقیت و خوشبختی باشه و بهترین روزها رو در کنار هم تجربه کنند
عید قربان هم اینجا تو شهر ما خیلی خوب و مفصل میگیرند سه روز کلا شهرمون تعطیله
چند تا عکس برای یادگاری برات میزارم تو خونه خودمون که یادم رفت عکس بگیرم
خونه بابا بزرگ بغل عمو احسان
چند وقت قبل از عید قربان این عکس رو با یه گوسفند که بابا بزرگ خریده بود تا ببرن جنگل به زور ازت گرفتم من بچه بودم اااااااصلا نمیترسیدم و شما همین جا هم به زور وایسادی
روز بعد ار عید از خلوتی خیابونها استفاده کردیم و کلی قدم زدیم جلوی خونه بابا بزرگ