مسافرت
سه روز وسط خرداد تعطیل بود بابابزرگ هم قصد داشت بره زیارت به ما هم پیشنهاد کرد که با هم بریم هم بریمم خونه بابابزرگ (بابا بابایی ) و هم زیارت کنیم و هم اینکه خاله فرزانه از کرمان اومده بود با خودمون بیاریمش پیش خودمون با یه تیر چند نشون بزنیم
خلاصه خیلی یه دفعه ای تصمیم گرفتیم و حرکت کردیم
صبح چهارشنبه پارک جنگلی گلستان موزه حیاط وحش
از دیدن این حیونها خیلی خوشت اومده بود
دیگه به نی احتیاج نداری و به راحتی میتونی مایعات رو با بطری بخوری
خونه بابابزرگ ولی یه درخت گیلاس داره پر از میوه دیگه نمیگم چقدر کندی و خوردی
در راه رفتن به حرم چقدر بهانه روسری گرفتی ولی من برات نیاورده بودم
بعد از زیارت منتظری تا نهار بخوری
چقدر گشتن تا برات یه قاشق کوچیک پیدا کنند شما اصرار داشتی خودت غذا بخوری اما قاشقهاش براتون خیلی سنگین بود
بعد از نهار به قول خودت توپولو شدی
امید خاله قربونش برم همسفر ما شد همیشه خندون و مهربون
کوه سنگی و شما که همیشه در حال رقصیدنی
پارک کوهسنگی
اگه بچه ها تو پله های سرسره بدوند دیگه از سرسره خوردن منصرف میشی
آرتین که ماشالله بزرگ شده بود همبازی شما خونه بابابزرگ ولی ماشالله خوش تیپ
منتظر بابابزرگ تا بیان و حرکت کنیم و برگردیم خونه
بین راه رفتیم بش قار داش تو بجنورد خیلی هم هواش خوب بود و هم سرسبز بود اینهمه از اینجا رد شده بودیم تا حالا نرفته بودیم اینجا چقدر بد
امید در حال خوردن نهارش
قربون خنده هات
یه عکس گرفتن ازت خیلی سخته
طبیعت بش قارداش
یه حوضچه هایی داشت برای آب بازی بچه ها که شما هم چند دقیقیه ای توش رفتی
بعد از آب بازی