عروس کوچولو
یه روز بعدازظهر جمعه خوابت نمیومد و چون بابا هم میخواست استراحت کنه منو شما رفتیم تو خط عروس بازی من آرایشگر شدم و شما هم عروس کوچولو که عاشق این نقشی چه کیفی کردی میگفتی مامان حالا من عروس شدم نمیخوایی منو ببری آتلیه این شد که با هم رفتیم آتلیه خونگی و این شد عکسهامون
حالا بعد از کلی عکس گرفتن میگی مامان نمیخوای منو آراهش کنی منکه رژ ندارم عروس نشدم
بعد از آرایش
فدای اون ادا و اطفارت
این عکس هم دیدم تو دوربین هست توحملاتی که برای دین عکسهات میکردی فکر کنم گرفته شده
قربون خنده هات برم عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی