احوالات دخترکم
دو روز مونده به تولدت و مامان سرگرم که یه تولد کوچولو برایت بگیره
میخوام از کارهات برات بگم
چند تا شعر کوتاه رو بلدی بخونی از روی کتاب چیه صدای حیونا
چند روز عشقت به بابایی حسابی گل کرده یه دفعه بفلش میکنی یا وقتی میبینی خواب بودی و خونه نیست چند شب پیش دیدم هی به بابا اشاره میکنی و هی به خودت وقتی پرسیدم چی شده به بابایی میگی بابایی منی مال منی قربونت برم نمیدونی بابایی چه کیفی کرد
عشق اولت بستنیه بخاطرش از همه چیز میگدری حتی مامان
چند ماه پیش موقع عوض کردن کانالها تلویزیون هی میگفتی " خوبه نیستا" یعنی رد کنید خوب نیست الان خودت دیگه کانال عوض میکنی وسط فیلم تلویزیون رو خاموش میکنی و حال ما رومیگیری و میگی خوب نیسته
هرروز دهها بار شال و روسری مامان و مامان بزرگ رو سرت میکنی ونماز میخونی و بعضی وقتها هم خاله بازی میکنی مامان بزرگ هم برات یه چادر خوشگل و کوچولو دوخته که وقتی میپوشی ماه میشی اصلا نمیزاری زمین بخوره و کثیف بشه بابا بزرگ از این اخلاقت وتمیز بودنت خیییییلی خوشش میاد
از موقعی که دیگه شیر نمیخوری شبها تاصبح کامل میخوابی اما چند شب پیش بیدار شدی منو صدا کردی فکر کردم آب میخوایی ولی دیدم چشمات بسته است میگفتی ماما ن قصه بگو منم خواب آلود گفتم یکی بود یکی نبود دیگه بقیشو یادم نمیاد قصه گفتم یا نه یا چندشب شده که بیدار بشی و امر بفرمایید پاشو بغلم کن لالا بگو واااای فکر کن غرق خواب پاشی راه بری و تازه لالا هم بگی
از گشتن و بهم زدن کیف مامان اصلا خسته نمیشی روزی ..... بار هم باشه
اتاقتو خیلی دوست داری و تو بازی ها خونه بازیها و بازی های فکری تو بیشتر استفاده میکنی و صد البته یه عروسکت که بهش میگی "عسل مامان" وقتی میخوابونیش و براش لالا میخونی و خیییلی دوست دارم وقتی قربون صدقش میری بهش میگی دخترم عسل مامان جیگر مامان با اون لحن خوشگلت
نیایشم با عسل مامان که عمو احسان برات خریده بود
عکسها در ادامه مطلب
قربون بوس فرستادن خوشگلت برم
عاشقتم