تولد دو سالگی توت فرنگی مامان
ببخشید گل مامان اینقدر دیر شد که از تولدت بنویسم بعد از روز تولدت رفتیم مسافرت الان حدود 20روز از تولدت میگذره اما هنوز تو حال و هوای مهمونی تولدت هستی دو سالگیت مبارک گلم خانمم
خیلی فرق کردی حرف زدنت -حرکاتت -خواسته هات -محبت کردنت-لجبازیهات -قهر کردنات -همه و همه یه جور دیگه شده تو این 20 روز
یه تولد کوچولو خونه بابابزرگ گرفتیم اونجا رو تزیین کردیم خیلی ذوق داشتی تعدادی از فامیل رو هم دعوت کردیم خیلی بهت خوش گذشت که این از همه چیز مهمتره از اول شب هر چی گفتیم یکم برقصی اصلااااااا زیر بار نمیرفتی تا اینکه خاله سیما گفت لباسش رو عوض کن شاید راحت نیست منم لباس سفیدتو که خیلی دوستش داری و بهش میگی (عروس تور توری) برای تولدت خریده بودم اما نمیخواستم تنت کنم رو تنت کردم و دیگه تا لحظه ای که مهمونها بخوان برن شما یه بند داشتی میرقصیدی
حالا بریم سر عکسها که با چند دوربین گرفته شده و بعد از چند روز جمع اوریش کردم
دختر کوچولوی مامان که منتظر مهموناشه
در حال فوت کردن شمع ماشالله حلما جون هم فعالانه کمکت میکرد ده بار شمع رو روشن کردیم تا هر دوتون از فوت کردن سیر بشید
در برش زدن کیک هم همکاری داشتید
کیک دوسالگی دخترم بعد از برش
اینم تزییناتش که امسال سعی کردم کمتر و کوچیکتر باشه
بعضی از کارها رو هم مامانی برای دخترش درست کرد
البته بابایی و عمه سمیه هم در تزیین کردن خیلی کمکم کردند
این آقای محترم هم امیر علی جون خاله هست که کوچولو ترین مهمون تولدت بود
امید وارم سالهای سال رو دز خوشبختی و خوشحالی سپری کنی امید و آرزوی مامانی و بابایی
در آخر هم باید از مامان بزرگ و بابابزرگ خیلی تشکرکنم
ا