نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

امید و آرزوی مامانی و بابایی

عروسی خاله

1391/7/10 10:03
نویسنده : مامان ریحانه
520 بازدید
اشتراک گذاری

این پست با تاخیر نوشته شد

عزیز دلم بالاخره عروسی خاله زهرا هم تموم شد خاله جون نیایش خیلی دوستت داره و حالاکه از خونه بابا بزرگ رفتی تا میگم خاله کجاست دستاشو می چرخونه و دور و برش و نگاه میکنه و میگه نیست مامان بزرگ خیلی دلش گرفته بود چون خاله ته تغاری خونه بابا بزرگ بود و دیگه خونه بابابزرگ خالی میشه مژه (البته با وجود منو تو اون خونه هیچ وقت خالی نیست خنده)مامان بزرگ میگه اگه نیایش هر روز پیشم نبود چیکار میکردم!!!!!!!!نیشخند نیایشم از موقعی هم که خاله رفته یه شیرین زبونی هایی برای مامان بزرگ و بابابزرگ میکنی که دل همه رو میبری خلاصه عروسی خیلی خوبی بود و به ما خیلی خوش گذشت ولی متاسفانه دخترم یک ساعت بعد از شروع مراسم شروع به گریه کردی گریهو اصلا حاضر نبودی که گریه رو قطع کنی خلاصه با کمک بابایی مراسم رو گذروندیم ولی دخترم یک عکس درست و حسابی نداریدل شکسته

خاله زهرا جون و عمو احسان عزیز ما براتون آرزوی روزهای خوب و خوشبختی میکنیم قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سمانه مامان کیمیا
5 مهر 91 8:59
چه دخمل عسل و نازی دارید...


ممنون سمانه جون