نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

امید و آرزوی مامانی و بابایی

نیایش در 22 ماهگی 2

1392/4/27 12:41
نویسنده : مامان ریحانه
368 بازدید
اشتراک گذاری

خاله فرزانه رفت بای بایولی شما هر روز بایییییییید عکسهای اون موقع رو نگاه کنی دیروز چنان گریه ای میکردی که باید عکسهارو ببینم اصلا نمیزاشتی کامپیوتر روشن بشهسوال

دخترم دیگه شیر نمیخوری از ١٦ تیر که خاله رفت تا حالا دیگه شیر نخوردی هورا

لحظه اول خودم خیلی گریه کردم انگار من وابسته تر بودم

خیلی میترسیدم از عکس العملت فکر میکردم با این همه وابستگی خدا نکرده مریض بشی  خیلی بهتر از چیزی که فکرشو میکردم برخورد کردی تو این چند وقت فقط دو یا سه بار شبها بیدارشدی وقتی بغلت کردم زود خوابیدی  شب اول و دوم باورم نمیشد خودت بخوابی بدون شیر خوردن تو این دو سال اصلا حتی یه شب خودت نرفتی دنبال بالشتت و بخوابی اما حالا احساس میکنم چقدر بزرگ شدی

اما بینهایت بهانه میگیری کمی عصبی شدی گاهی وقتها میشینم باهات گریه میکنم  نمیدونم باید چیکار کنم اما این روزها هم میگذره

ماه رمضون شروع شد و مامان بعد از دو سال دوباره روزه میگیره دلم خیلی تنگ شده بود

حالا عکسهایی که از جنگل رفتنت مونده بود

نیایش و حلما در حال آب بازی تو رودخونه

نیایش

 

 

 

شما اولش خیلی میترسیدی اما وقتی بابابزرگ اومد و بردت توی آب کم کم خوشت اومد و وقتی میخواستیم از آب بیاریمت بیرون با گریه  اومدی و چون راضی نمیشدی و هوا هم داشت سرد میشد جمع کردیم و اومدیم خونه

نیایش

 

نیایش

 

نیایش

نیایش

وقتی دیدی بابا بزرگ شلوارشو تا زده لبخند

 

نیایش

 

هنوز بعد از ده روز با عکسها و فیلمهاش کلی کیف میکنی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله فرزانه
31 تیر 92 17:44
جه روزی بود هم خوش گذشت هم من حالم بد شده بود به قول حلما به حرف مامانم گوش نکرده بودم و مریض شدم

ولی به نیایش و حلما و امیرعلی خیییییلی خوش گذشت یادمه چه گریه ای می کرد وقتی از اب اورده بودیش بیرون
اره راست می گی خاله فرزانه رفت به امید دیدار هر چه زودتر


بوسسسسسسسسسسسسسسس
خاله فرزانه
31 تیر 92 17:47
راستی خیلی وقته که فهمیدم چرا اهنگ برای من پ1خش نمی شد باید با اکسپلورر باز می کردم خوب دیگه چه میشه کرد حالا دیگه میخونهههههههههههههههه