تولد دختر نازنینم
بالاخره تولد دختر قشنگم به خوبی و خوشی تموم شد دلم میخواست بهترین تولد رو برات بگیرم منو بابایی تمام سعی خودمون رو کردیم تا یه شب به یاد موندنی رو برات رقم بزنیم عزیزم باورش برامون سخته اما تو یه ساله شدی
از چند ماه قبل درگیر کارهای تولد بودیم همه مهمونا از جشن کوچیک ما خوششون اومده بود مخصوصا از زنبور کوچولوی مامان
الهی قربون دختر گلم بشم با اینکه خوابت میومد اما حسابی با ما همکاری کردی و کلی هم میخندیدی و میرقصیدی و از اینکه اینهمه فامیل مهربون دورت بودند خوشحال بودی
مامانی یه کلیپ برای دختر گلش سفارش داده بود که وقتی به دستمون رسید و برای اولین بار با بابایی نگاه کردیم اشک تو چشمامون جمع شده بود خیلی سعی داشتم که از همه چیز برات عکس بگیرم اما اون موقع اونقدر سرم شلوغ بود و کار عکس و فیلم رو به بقیه دوستان سپردم و بعد از مهمونی دیدم از خیلی از چیز ها فیلم یا عکس ندارم حتما به زودی برای دختر گلم عکسهای تولدش رو ثبت میکنم