این روزها .....................
عزیز دلم این روزها............. سرم شلوغه اما باید اعتراف کنم که تنبلی هم کردم و وبلاگت آپ نشده
اینقدر بزرگ شدییییییییییییییییییییییییی که خدامیدونه وقتی نگاهت میکنم باورم نمیشه
دایره لغاتت خیلی زیاد شده تقریبا تمام کلمات رو میگی البته از نوع شیرینش
امروز صبح تو منو بیدار کردی بالای سرم هی میگفتی بوس بوس عادت کردی باید مامان بوست کنه تا بدون گریه بیدار شی حالا تو منو بوس میکردی تا بدون گریه بیدار شم
این روزها خانم شدی تمام و کمال البته یه خانمی که بعضی وقتها خیلی خودشو برای مامانش لوس میکنه و بهانه گیری میکنه نمیدونم از دندونهای جدیدیه که داری درمیاریی یا بخاطر اینکه خیلی فهمیده تر شدی و نبود مامان رو احساس میکنی ولی واقعا بعضی اوقات مامان رو با گریه هات بیچاره میکنی خیلی صبر میکنم که تحمل کنم خییییییییلی
گاهی وقتها صلوات میفرستم تا آروم بشم ولی بعضی اوقات صدام درمیاد
خلاصه با هم مشغولیم
راستی واکسن 18 ماهگیت رو هم که بی نهایت ازش میترسیدم رو زدی خدا رو شکر اونقدر ها بد نبود یه روز رو کلا راه نمیرفتی ولی از فرداش دوباره شدی نی نی شیطون بلا خودم آروم که شده بودی منو بابایی دلمون همون دختر شلوغ خودمون رو میخواست که رو مبلها میدوید و ما هم مجبور بودیم کنارت راه بریم تا نخوری زمین یا به زور روی زمین بنشونیمت بالاخره راحت شدیم ماشالله قدت هم خوب رشد کرده بود قربون قدت برم
این روزها ...... یکم روابط شما و حلما بهتر شده و با هم بازی میکنید ولی هنوز سر اسباب بازی هاتون با هم درگیری دارید اما اگه واقعیت رو بگم شما هم مهربون تری و هم دلت میسوزه و آخر عروسکهاتو میدی بهش اینم از روابط تون با تنها دختر خالتون
اینم حلما شیطون بلا خاله
اما ماشالله روابط شما و دختر عمو ها خوبههههههههه
این هم نیایش کنار دختر عموها غزاله و بهاره و پسر عموی کوچولوش آرتین
ای شیطون مامان
امید وارم همیشه خوب و خوش با شید