نيايشنيايش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

امید و آرزوی مامانی و بابایی

یه روز که رفتم پارک

خیلی پارک رفتن رو دوست داری اگه از کنارش رد بشیم و شما ببینی یکسره میگی پاک پاک تاپ تاپ و بعدش هم اما هر وقت فرصت بشه و هوا هم خوب باشه میبریمت اینم یه روز زمستونی و با هوای نسبتا خوب در پارک داشتی تاب میخوردی که یه دختر کوچولوی دیگه هم با باباش اومد و کنار شما مشغول تاب خوردن شد وقتی دیدی باباش داره تابش میده شروع کردی به صدا کردن بابایی که بیاد و اون تو رو تاب بده اون موقع بود که دلم برای بچه هایی که بابا ندارن کباب شد چه حالی دارند وقتی بچه های دیگه رو با پدر هاشون میبینند مادرهاشون این موقع چی میکشن به بچه شون چی جواب میدن خدا یا تصورش هم سخته خدای بزرگ سایه پدر و مادر ها رو از سر هیچ بچه ای کم نکن آمین خیلی ذوق کرده ب...
21 اسفند 1391

مهمونی دوستهای نیایش

مامانی هر ماه یه روز رو با دوستهاش میگذرونه که باعث شده شما هم از بودن در کنار دوستهاتون لذت ببرید یک نفر  از دوستات امروز که مهمونی خونه ما بود غایب بود بقیه علی که از بقیه بزرگتره  آیسان که یه ماه از شما بزرگتره و حلما هستند دختر خودم که امروز میزبان بود و اتاقشو در اختیار دوستاش قرار داده بود و صداش هم در نمیاومد علی آقا در حال ترکوندن واکر نیایش آیسان خانم که تقریبا همسن شماست حلما هم که معرف حضور هست         ...
21 اسفند 1391

خاطراتت با تاخیر

چند وقتی بود که خوب نتونستم برات از خاطراتت بگم از چند ماه قبل شروع میکنم وقتی یه بار دیگه  رفتیم خونه بابا بزرگ (بابای بابایی) برای بدنیا اومدن شما نذر کرده بودند که جلوی دسته مسجد شون روز تاسوعا گوسفند قربونی کنند ما هم رفتیم اونجا که هم شما اونجا باشید و هم دیدارها رو تازه کنیم تو راه موقع رفتن   تو راه داری برای مامان و بابا آواز میخونی آآآآآآآآآ     در حال رانندگی   خوشحال از اینکه مامانی هیچی نمیگه و تازه داره ازت عکس هم میگیره داشتی دسته چراغ رو داغون میگردی رسیدیم خونه و شما قصد داری هنوز بری دد با کیف مامان     آرتین آماده شده ولی دختر من قربونش برم...
21 اسفند 1391

این روزها .....................

عزیز دلم این روزها............. سرم شلوغه اما باید اعتراف کنم که تنبلی هم کردم و وبلاگت آپ نشده اینقدر بزرگ شدییییییییییییییییییییییییی که خدامیدونه وقتی نگاهت میکنم باورم نمیشه دایره لغاتت خیلی زیاد شده تقریبا تمام کلمات رو میگی البته از نوع شیرینش امروز صبح تو منو بیدار کردی بالای  سرم هی میگفتی بوس بوس عادت کردی باید مامان بوست کنه تا بدون گریه بیدار شی حالا تو منو بوس میکردی تا بدون گریه بیدار شم این روزها خانم شدی تمام و کمال البته یه خانمی که بعضی وقتها خیلی خودشو برای مامانش لوس میکنه و بهانه گیری میکنه نمیدونم از دندونهای جدیدیه که داری درمیاریی یا بخاطر اینکه خیلی فهمیده تر شدی و نبود مامان رو احساس ...
21 اسفند 1391

گلچین یازده و دوازده ماهگی (تولدت مبارک)

این هم سری آخر عکسها تا یکسالگی     بقیه عکسها در ادامه مطلب   اولین لباسهایی که مامان برات از دوستهای نی نی سایتیش خریده   عاشق رو شن و خاموش کردن لامپها هستی   وقتی میگفتم عروسکت رو بغل کن محکم بغل میکردی     نماز میخونی گل مامان                 من عاشق اینم که وقتی خوابی ازت عکس بگیرم   اینجا هم دخترم با کارتهاش در حال تمرینه   این هم پایان عکسهات تا یکسالگی ...
19 دی 1391

گلچین نه و ده ماهگی عزیزترینم

دختر قشنگم دیگه داری بزرگ میشی اینم کیک نه ماهگیته که از دیدن نور و صدای شمعش کلی ذوق کردی بهت و تعجب   عکسها در ادامه مطلب   قربون اون دستهای کیکیت برررررررررررررررررررررم خنده های نازت با دو تا دندون وقتی میگفتم نیایش لالا کن   محو تماشا   تولد حلما   اینم کیک ده ماهگی کیک رفته روی میز و  قصد حمله داری بالاخره رسیدی اینم یه کیک خوشمزه دیگه با طعم نیایش اینجا هم ویلای خاله سیمین برای یادآوری مخصوص خاله فرزانه و دخترم وقتی بزرگ شدی بدونی که درختها چه اندازه بودند و با بزرگ شدن تو حیاط خونه خاله چه شکلی میشه ...
19 دی 1391

گلچین هفت و هشت ماهگی غنچه مامان

عکسهای این ماهت هم کیفیت خوبی نداره چون از روی فیلم برات گرفتم باید مامان رو ببخشی عزیز دلم قربونت برم خیلی دوست داشتم از این ژستت عکس بگیرم که بالاخره موفق شدم   قربون اون خنده هات برم که الان دیگه مدل خندیدنت هم عوض شده     ادامه عکسها در ادامه مطلب       در حال دیدن تلویزیون البته مااااااااااااااات راحت بخوام گلم آرزوم آرامش توئه         اولین باری که مامان برده بودت شهر بازی   ...
19 دی 1391

گلچین چهار ماهگی گلکم

الهی مامان قربونت بره عکسهاتو که میبینم یاد روزهای خوشگلی میافتم که با هم داشتیم     ادامه عکسهای چهار ماهگی در ادامه مطلب از اول هم خیلی به توپ علاقه داشتی توپ جز اولین کلماتی بود که ادا کردی (پوپ) اینجا بغل عمه سمیه نشستی و باز هم توپ به دست البته با کمک عمه هنوز خوب نمیتونستی چیزی رو دستت بگیری قصد نشستن داری دیگه گلم سیب جز میوه های مورد علاقت بود یه مدل لالا اینم یه مدل لالا     این عروسکتو خیلی دوست داشتی و داری ودسته کلیدت رو اما الان تحویلش نمیگیری زیاد قربونت برم پتو رو تا بالای سرت تکون میدادیم کلی میخندیدی اینجا هم بابایی داره پتو رو ...
7 دی 1391

گلچین پنج و شش ماهگی نانازم

دخترم زندگیمونو با وجودت زیبا کردی این عکسها رو با عشق ازت گرفتم بسیار دوستشون دارم و میدونم رفیق روزهایی میشه که دیگه پیر شدم عاشششششششقتم بی نهایت  مامانی هنر به خرج داده دخترم هم همکاری کرده  وااااااای هاپو نگیردت    قربونت برم که همه چیز رو میبردی تو دهن کوچولوت    فدای ژستات بشم گلم روزهای اولی هست که سوار روروئک شدی  عکسهای جیگررررررررررررم در ادامه مطلب      این خنده های مخصوص 6 ماهگیته   تازه میتونستی خوب بشینی    اولین کتابی که تو زندگیت پاره اش کردی        این هم تنها...
7 دی 1391